نه ماهگی فرشته کوچولو
سلام فرشته کوچولوی مامان
نه ماهگیت مبارک البته با چند روز تاخیر.....
عزیزم یه مدت خیلی درگیر کارهام بودم وقت نکردم که وبلاگت رو آپدیت کنم . بالاخره 25 شهریور دفاع داشتم و خدا رو شکر دیگه کارهای پایان نامم تموم شد و بعد از اون هم شروع مدرسه ها و مامان از اول مهر مجبور شد که تو رو تنها بزاره و بره سر کار ووقتایی که کلاس دارم تو رو پیش بابایی یا مادرجون میزارم و تو اصلا بهونه و ایراد نمیگیری شکر خدا .
خب بریم سراغ این دو ماهی که برات مطلب نگذاشتم .....
عزیزم بعد از اینکه دندون اولت نیش زد به فاصله ده روز دومین دندونت هم نیش زد و بلافاصله بعدش دو تا دندون بالایی هم نیش زد و الان هم پنجمین دندونت در حال بیرون اومدن هست خدا رو شکر زیاد به خاطر دندون هات اذیت نشدی فقط دندون بالا یه کم نا آروم بودی.
توی این مدت دو تا مسافرت داشتیم که بابایی لار ماموریت داشت و ما هم باهاش رفتیم و چند روز لار بودیم و بعد از اون دو روز هم رفتیم بندر که بابا اونجا از کوه گنو پرواز کنه هوا خیلی گرم و شرجی بود ولی در کل خیلی بهمون خوش گذشت.
یک هفته بعد از بندر هم رفتیم کرمان خونه عمه فدرا که بعد از اون به مشهد بریم و عمه فدرا و عمو مهدی هم با ما اومدن مشهد و دیگه تنها نبودیم . مشهد هم خیلی بهمون خوش گذشت و تو اولین سفرت به مشهد بود توی مسیر هم اذیت ندادی و دختر خیلی خوبی بودی فقط یه کوچولو بد غذا شده بودی.
خب کارهایی جدیدی که انجام میدی....
ماشالا حسابی شیطون شدی و یه دیقه رو زمین بند نمیشی دایم در حال فضولی هستی. اگر روی زمین بزارمت دایم میخوای دستت رو به مبل و دیوار بگیری و راه بری و خرابکاری کنی منم مجبورم تو رو بیشتر داخل روروکت بزارم تا بتونم به کارهام برسم و جدیدا هم میتونی برای چند ثانیه بدون کمک بایستی.
یه کار بدی هم که انجام میدی هر چیزی رو که میبینی فورا داخل دهانت میزاری و اجازه نمیدی که از داخل دهانت بیرون بیارم منم مجبورم بهت آب بدم که قورت بدی و توی گلوت گیر نکنه . اونروز هم از زیر مبل یه سوسک خیلی ریزه پیدا کرده بودی تا اومدی بزاری داخل دهانت فورا دیدم و ازت گرفتم.
کلمه هایی هم که تا الان میگی: به من میگی "مامان" و کلمه های "بابا و دده ،ننه ، اده، جیزه ، یه غل دوغل "هم که جدیدا یاد گرفتی رو مدام تکرار میکنی.
از غذاهای شیرین اصلا خوشت نمیاد ولی به سوپ و کته و حلیم و غذاهای اینجوری خیلی علاقه داری.
چکاب این ماهت هم خدا رو شکر خوب بود: قد 71 وزن 9700 و دور سر 45
اینجا اماده شدی که بریم عروسی عمو امین....
این عکس مسافرت به بندر هست که حسابی گرمت شده بود.
اینجا هم راور هست در حال رفتن به مشهد
هتل فرودگاه
حرم
خونه عمه فدرا کرمان
این هم آش دندونی هلیا کوچولو بعد از برگشتن از مسافرت
این هواپیما هم حسین جون به مناسبت روز دختر بهت هدیه داده.
اینجا هم خاله زینب موهات رو خوشکل کرده...
تولدت سیزده سالگی دایی محمد