دو ماهگی
دختر کوچولوی مامان دوماهگیت مباااااااااااارک
دو ماه از روزی که تو به دنیای ما پا گذاشتی میگذره تو دیگه همه توجه ها رو به خودت جلب کردی و هر دو تا مادرجون و اقاجون ها تو رو خیلی دوست دارند.
حالا که دو ماهت شده می خوام یکم از کارات برات تعریف کنم.
عزیزم از وقتی که تو رو تو گهواره می خوابونم دیگه بغلی شدی و هر چی بیداری دوست داری بغلت کنم و راه برم . وقتی که از خواب بیدار میشی خیلی دوست داری باهات حرف بزنم و تو برام بخندی وقتی که داری گریه میکنی تا صدای منو میشنوی فورا اروم میشی دیگه صدامو کاملا میشناسی. عاشق دست خوردن هستی و تا گرسنه میشی فورا انگشتات رو توی دهانت میکنی و دستات رو می خوری .
عاشق لامپ هستی و مدت ها بهش خیره میشی خیلی دوست داری جلو اکواریوم ببرمت و به ماهی ها نگاه کنی.
دیگه شبا راحت می خوابی و فقط دوبار برای شیر خوردن بیدار میشی.
برای چکاب دوماهگی که بهداشت بردمت وزنت 5700 قدت 58 و دور سرت هم 39 شده بود که خدا رو شکر همه چی خوب بود.
بعد از چکاب هم اول بهت قطره فلج اطفال داد و بعد بهت واکسن زد که وقتی واکسن رو تو پات زد یهو جیغت رفت هوا دلم برات کباب شد و من بهت شیر دادم و اروم شدی ولی بعد واکسن یه کم تب کردی که برات کمپرس سرد گذاشتم و قطره استامینوفن بهت دادم و تبت قطع شد.
این عکس قبل از رفتن به بهداشته که من و تو منتظریم که بابایی بیاد که بریم بهداشت:
اینم عکس بعد از واکسنت هست که چون قطره استامینوفن خوردی خوابت برده:
جمعه قبل من و تو بابایی با دوستامون رفتیم بالای کوه خرمنکوه که بابایی و دوستاش اونجا پرواز کنند این عکست قبل از رفتن بالای کوه هست که خیلی دوستش دارم:
اینم از عکس پرواز بابایی :