هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پرنسس هلیا

روز افتادن بند ناف

سلام عزیییییییییییزم منو ببخش که این روزا نمیرسم بیام زود زود وبلاگتو به روز کنم دیگه خودت میدونی که تو حسابی سرمو گرم کردی خوب اول از همه بگم که بند ناف تو روز پنج شنبه 12 دی  وقتی که خواستم بشورمت افتاد و تو راحت شدی یعنی 8روز بعد از تولدت اینم عکس قشنگ تو بعد از افتادن نافت: اینجا هم اولین چکاب بهداشتت هست که ده روزگی انجام دادیم و وزنت 3500و قدت 50 و دور سرت ٥/٣٥شده بود.  هلیا کوچولو در خواب ناز: ...
21 دی 1392

شناسنامه

سلام عزیز دل مامان دیروز بابایی رفت شناسنامه ات رو تحویل گرفت. دیگه  هویت دار شدی دختر گللللللللللللم ...
18 دی 1392

"هلیا جونم خوش آمدی"

دختر نازنینم در روز ٤ دی ساعت ١٧:١٥ دقیقه با وزن ٣٣٠٠ و قد ٤٩ سانت و دور سر ٣٥ سانت در بیمارستان دنا شیراز به دنیا آمد. عزیزم اینم عکس اولین خنده ات:   ...
18 دی 1392

اسم قشنگ دخترم...

دختر عزیزم بعد از مشخص شدن جنسیت من و بابایی دنبال یه اسم زیبا برای شما می گشتیم که هم تلفظ و هم معنی قشنگی داشته باشه بعد از کلی فکر و کلنجار بالاخره تصمیم گرفتیم اسم شما رو "هلیا" بزاریم.                             و اما معنی اسم هلیا... معنی: هلیا در زبان یونان به معنی الهه خورشید است و معانی دیگری هم دارد همچون:  نام گلي است که در گلي ديگر ميشکفد، نام فرشته ای است که امام رضا (ع) را به دنیا آورد ، شکوفه ی درخت هلو . ...
21 آذر 1392

سیسمونی

دختر عزیزم 24 هفته گذشت و ما جمعه 22/6/92 مراسم جشن سیسمونی رو برگزار کردیم و همه چی خوب و عالی بود مادر جون و آقاجون هم حسابی برای آماده کردن وسایل و تدارک مراسم به زحمت افتادند که خیلی ازشون تشکر میکنم. اینم از هدیه مادرجون و آقاجون به دختر عزیزم   هدیه مامان و بابا به من عزیزم  نمای کلی اتاقت   بقیه عکس ها در ادامه مطلب اینم از تخت و کمد که بابایی برات زحمتش رو کشیده عکس گهواره و وسایلای خوشگلته که مادرجون زحمت کشیده خریده.   ست کالسکه و ... اینم از ساک حمل دخترم اینم لوستر اتاقت کمد لباسای دخملم     ...
3 آبان 1392

مادر...

عاقبت در یک شب از شب‌های دور، کودک من پا به دنیا می‌نهد، آن زمان بر من خدای مهربان، نام شور انگیز مادر می‌نهد، آن زمان طفل قشنگم بی‌خیال، در میان بسترش خوابیده است، بوی او چون عطر پاک یاس‌ها، در مشام جان من پیچیده است، آن زمان دیگر وجودم مو به مو، بسته با هستی طفلم می‌شود، آن زمان در هر رگ من جای خون، مهر او در تار و پودم می‌شود، می‌فشارم پیکرش را در برم، گویمش چشمان خود را باز کن، همچو عشق پاک من جاوید باش، در کنارم زندگی‌ آغاز کن، می‌گشاید نور چشمم دیدگان، بوسه‌‌‌ها از مهر بر رویش میزنم، گویمش آهسته‌؛ ای طفل عزیز، می‌پرستم من ترا مادر منم ...     ...
3 آبان 1392

آماده کردن ساک وسایل بیمارستان

سلام فرشته کوچولوی من                       کم کم داره هفت ماهت تموم میشه و وارد هشت ماه میشی فقط دو ماه دیگه مونده که به دنیا بیای.  دیگه حسابی تکون می خوری و لگد میزنی. وقتی تکون می خوری از روی شکم کاملا مشخصه. راستی اسمت رو هم با بابایی انتخاب کردیم ولی چون هنوز صد در صد نیست بعدا برات می نویسم. توی این ماه چون زیاد انقباض داشتم و دکتر گفت از نشونه های زایمان زودرس هست من و مادرجون تصمیم گرفتیم که ساک وسایلات رو زودتر آماده کنیم ولی دکتر تاریخ سزارین رو برام 5 دی مشخص کرده اینم از عکس وسایلات... ...
3 آبان 1392

همبازی های دخترم

دختر کوچولوی من،  وقتی به دنیا بیای سه تا همبازی داری که البته یک سال و نیم از تو بزرگ تر هستند. این عکس پسر خاله ات " محمد حسین" هست.....   اینم عکس دو قلوهای عمه جونه که اسمشون " رایان " و " رادین " هست:   ...
3 آبان 1392

اولین های پرنسس کوچولو

عزیزم اولین روزی که متوجه شدم خدا تو رو به ما هدیه داده 13/2/92 بود که اون موقع تو 5 هفته داشتی.   کوچولوی من اولین باری که صدای قلبت رو شنیدم  سونوی 8 هفتگی بود که تعداد ضربان قلبت 171 بود و من صدای قلبت رو با گوشی موبایل ضبط کردم. کوچولوی خوشکل من اولین باری که فهمیدیم هدیه خدا یه دختره 15 هفته داشتی که برای تعیین جنسیت رفتیم شیراز پیش دکتر ادیب که گفت نی نی کوچولوتون سالمه و فیلم سونو هم ازش گرفتیم که هر موقع دلمون واست تنگ شد فیلمت رو ببینیم. شیطون کوچولوی من اولین باری که حرکتت رو متوجه شدم 16 هفته و 4 روزت بود که اول باورم نشد فکر کردم اشتباه میکنم ولی فرداش هم دوباره ضرب...
18 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس هلیا می باشد