هلیاهلیا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس هلیا

اولین غذای کمکی

سلام پرنسس کوچولوووووو عزیزم بالاخره دیروز تصمیم گرفتم که بهت غذای کمکی بدم یعنی در 4 ماه و 26 روزگی. وقتی که رفتم برات فرنی درست کنم تو خوابت برده بود ولی چون من خیلی دوست داشتم که برای اولین بار بهت غذا بدم بیدارت کردم. باید از یکی دو قاشق شروع میکردم ولی چون تو خیلی دوست داشتی بهت 5 تا قاشق دادم ولی خدا رو شکر دلت درد نگرفت. اینجا خوابت برده بود   اینجا هم بیدار شدی و می خوام اولین قاشق رو بهت بدم   اینجا هم قاشق رو محکم با لثه ات گرفتی:     ...
31 ارديبهشت 1393

روز مرد مبارک

بهترین رفیق و شریک زندگی تو اونیه که… این حس رو به تو بده که تو میتونی تو هر زمینه ای از زندگی بهترین باشی… همسر عزیزم من با تو بهترینم . . . روزت مبارک ...
24 ارديبهشت 1393

چهارماهگی دختر نازنینم

دختر کوچولوی مامان چهارماهگیت مبااااااااارک   عزیزه دلم امروز 4 ماهگیت تموم شد . 4 ماه از لحظاته با تو بودن میگذره و تو چه قدر زود داری قد میکشی و بزرگ میشی . فدای دختره نازم بشم که این قدر خوشرو و مهربونه و با همه میخنده و همه رو به خودش جذب میکنه .  هلیای عزیزم خیلی خوردنی شدی مخصوصا وقتی بلند و صدا دار میخندی من عاشقه این خنده هاتم آرزو میکنم همیشه خنده رویه لبات باشه عزیزم .   یکم از کارات بگم واااااااای خیلی شیطون و شیرین و بازیگوش شدی دیگه دوست نداری دراز بکشی و همش خودتو تا کمر بلند می کنی .   وقتی دستتو می گیریم سریع کمرتو بلند می کنی و با کمک ما بلند میشی میشینی و کللل...
8 ارديبهشت 1393

غلت زدن

دختر عزیزم  حدود یک هفته هست که غلت میزنی یعنی در سه ماه و ده روزگی  تا می خوابونمت فورا غلت میزنی و بعد چند دقیقه خسته میشی و باید تو رو برگردونم و دایم این کارو  تکرار میکنی . وقتی می خوام خوابت کنم مجبورم کنارت دو تا بالش بزارم که بخوابی... اینم از مراحل غلت زدن هلیا: ...
29 فروردين 1393

نوروز93 و سه ماهگی هلیا

سلام دختر کوچولوی مامان سال نوت مباااااااااارک امسال عید نوروز برای ما خییییییییییلی خاص بود چون خدا یه گل خوشگل بهمون هدیه داده و  ما از این بابت هرچقدر هم خدا رو شکر کنیم کافی نیست. امسال سال تحویل پیش اقاجون و مادرجون بودیم . همه بهت کلییییی عیدی دادند دست همگی درد نکنه. عزیزم سه ماهگیتم مبارک   امروز که برای چکاب سه ماهگی بهداشت رفتیم  وزنت 6650 و قدت 61 سانت شده بود ما شا ا... دیگه واسه خودت خانومی شدی . عزیزم ماشاا... خیلی هوشیاری با کوچیکترین صدایی بر می گردی و می خوای ببینی چه خبره و چیه  تا میای بغل همچین کله می گردونی و می خوای همه جا رو دید بزنی دیگه  حسابی تلویزیون تم...
6 فروردين 1393

دو ماهگی

دختر کوچولوی مامان دوماهگیت مباااااااااااارک دو ماه از روزی که تو به دنیای ما پا گذاشتی میگذره تو دیگه همه توجه ها رو به خودت جلب کردی  و هر دو تا مادرجون و اقاجون ها  تو رو خیلی دوست دارند. حالا که دو ماهت شده می خوام یکم از کارات برات تعریف کنم. عزیزم از وقتی که تو رو تو گهواره می خوابونم دیگه بغلی شدی و هر چی بیداری دوست داری بغلت کنم و راه برم  . وقتی که از خواب بیدار میشی خیلی دوست داری باهات حرف بزنم و تو برام بخندی وقتی که داری گریه میکنی تا صدای منو میشنوی فورا اروم میشی دیگه صدامو کاملا میشناسی. عاشق دست خوردن هستی و تا گرسنه میشی فورا انگشتات رو توی دهانت میکنی و دستات رو می خوری . عاشق لامپ...
7 اسفند 1392

50 روزگی دخترم

سلام عزیز دل مامان امروز 50 روزگیت تموم شد و من از دیشب تصمیم گرفتم که دیگه تو رو از خودم جدا بخوابونم اخه تا قبل از اون تو رو کنار خودم می خوابوندم ولی دیگه تصمیم گرفتم که تو رو توی گهوارت بخوابونم دیشب خیلی راحت توی گهوارت خوابیدی و با تکون دادن گهوارت خیلی زود خوابت برد . اینم چند تا عکس از اولین شب جدایی : عزیزم چند روز پیش من سرما خوردم و از ترس اینکه تو از من وا نگیری فورا رفتم دکتر ولی دیدم تو هم همون شب عطسه و سرفه می کنی و بالاخره از من گرفتی  فردا صبحش فورا تو رو بردیم دکتر و خدا رو شکر خیلی سرماخوردگیت طول نکشید و با مصرف دارو تا فرداش خوب شدی اینم  عکس سرما خوردگیت هست که  یه خرده ک...
26 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس هلیا می باشد